بازدید امروز : 199
بازدید دیروز : 96
کل بازدید : 359872
کل یادداشتها ها : 158
یکی از گرسنگی نمی خوابد، یکی از سیری نمی کاهد
یکی به وصال می رسد، یکی در فراق می سوزد
یکی به رنج می ماند!، اما! یکی دیگر! به گنج می رسد
یکی خوشبخت می شود، یکی باز هم بدبخت می ماند
یکی از سیری می ترکد، یکی از گرسنگی می شکند
بـــا یادت سرمستم ای نگاه آسمانی
یادم کن تا هستم ای امید زندگانی
تا به هر ترانه میکشد زبانه شور عاشقانه من
حال دل میگویم با زبان بی زبانی
هر لبخندت با من گوید دل مده به دست غم در این عالم
بنشین با عشق تا گل روید زین شب خزانی
تا که از نگاه تو نور شادی میبارد
دل ز مهربانیت شور و شادیها دارد
با تو خزان من بهاران با تو شبم ستاره باران از نورافشانی
چه بخواهی چه نخواهی دل عاشق ره تو پوید به هر نشانی
دل و جان سرمست از شوق نگاه تو همه جا حیرانم دیده به راه تو
که بدین روح افزایــی زیبایــی رویایــی چون بهشت جاودانــی
چه شود گر بازآیی چون نفس باد سحر می رسدم جان دگر
دیده کشد سوی تو پر همسفرم شو که میتوانی
پر و بالم را با دیدارت کی بگشایی؟
تب و تابم را با لبخندت کی بنشانی؟
با یادت سرمستم ای نگاه آسمانی
یادم کن تا هستم ای امید زندگانی
لحظه ها جاری شدند
یک به یک خالی شدند :
لحظه ای در اوج ِ بیداری
لحظه ای در عمقِ بیزاری
لحظه هایی :
با دلی شاد و لبی خندان
لحظه هایی :
با دلی غمناک و گریان
........................................................................
... و من
سوارِ اسب ِ تقدیر
همچنان، می سرودم :
ندامت، حاصلِ رنج است.
ندامت، درد ِ بی درمانِ رسوائی ست.
ندامت، سایه ی شوم ِ گناه است.
ندامت، پاره ی عمری تباه است.
و صداقت :
واژه ای گویا
لحظه ای زیبا
رؤیت ِ معشوق
از وَرای دیده ای تَر بود ...
... چشم ِ من چون ابر
گونه ام چون سیل
و صدایم :
مویه ی غمناک ِ آخر بود.
... لحظه ها بود
... روزها بود
... سالها بود
ذهنِ من شیشه
کلامم کور
و دلم :
آینه ای تَر بود.
.....................................
در نهایت
از اَزَل
تا روزِ آخر
هر چه بود
این لحظه های عمرِ من بود.