بازدید امروز : 82
بازدید دیروز : 31
کل بازدید : 357425
کل یادداشتها ها : 158
چوعاشق میشدم گفتم ربودم گوهرمقصود.
ندانستم که این دریاچه موج خون فشان دارد.
سالها میگذره خاطرهها میآید .... انتظار فرج از آخرهای خرداد کشم !
امشب به قصه دلم گوش میکنی
فردا چو قصه مرا فراموش میکنی
خوب .
چکار کنیم ؟ می گذره دیگه ، دوستی ما هم رسید به آخرش ؟
کاری نمیشه کرد ، از من شروع شد ؟ آره ، فکر میکنم آزاد باشه بهتره .
خوب بود ، ولی اون همش میگه برات بد بودم ؟ میگم : برا همین میگم خوبی .
حالا دیگه رو خط هم نمیاد . انگار نه انگار که ما نخواستیم .دیدار ؟ انشااله جور بشه بخواد و پاش وایسه میشه .
چند روزیه نیست . اصلا نیست . گفته بوده که قراره خبری یشه من شک داشتم ولی بهم گفت دیونه من فلان روز بععععله .
گفتم به مبارکی . چکار کنم ؟ مثل اینکه تا من نرم کسی دیگه نمیاد تو زندگیش . ولی بازم میخواد منو نمی دونم برای چی . ولی فکر کنم وقتی طرف اومد منو بی خیال بشه ، یادش نمی ره دخترها عشق اولشون بیادشون می مونه ...
بقیهاش بعد