سفارش تبلیغ
صبا ویژن
وبلاگ شخصی تو و من
   مشخصات مدیر وبلاگ
 
  محمد[2]
 

این وبلاگ , دفترچه خاطراتی است که از تاریخ ششم اردیبهشت 87 افتتاح شده است .

   نویسندگان وبلاگ -گروهی
  پیوند دوستان
 
    آمارو اطلاعات

بازدید امروز : 12
بازدید دیروز : 56
کل بازدید : 361313
کل یادداشتها ها : 158

طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
نوشته شده در تاریخ 87/8/6 ساعت 11:8 ص توسط رویا


لحظه ها

لحظه ها جاری شدند
یک به یک خالی شدند :
لحظه ای در اوج ِ بیداری
لحظه ای در عمقِ بیزاری
لحظه هایی :
با دلی شاد و لبی خندان
لحظه هایی :
با دلی غمناک و گریان
........................................................................
... و من
سوارِ اسب ِ تقدیر
همچنان، می سرودم :
ندامت، حاصلِ رنج است.
ندامت، درد ِ بی درمانِ رسوائی ست.
ندامت، سایه ی شوم ِ گناه است.
ندامت، پاره ی عمری تباه است.
و صداقت :
واژه ای گویا
لحظه ای زیبا
رؤیت ِ معشوق
از وَرای دیده ای تَر بود ...
... چشم ِ من چون ابر
گونه ام چون سیل
و صدایم :
مویه ی غمناک ِ آخر بود.
... لحظه ها بود
... روزها بود
... سالها بود
ذهنِ من شیشه
کلامم کور
و دلم :
آینه ای تَر بود.
.....................................
در نهایت
از اَزَل
تا روزِ آخر
هر چه بود
این لحظه های عمرِ من بود.



  



نوشته شده در تاریخ 87/8/5 ساعت 10:19 ص توسط رویا


قلب من در شهر چشمان تو جا مانده است .قدر یک شب هم شده از آن پرستاری کن.

 



  



نوشته شده در تاریخ 87/7/23 ساعت 2:52 ع توسط رویا


به چشم من نگاه نکن ، دوباره گریت می گیره 

ساده بگم که عشق من ، باید تو قلبت بمیره 

فاصله بین من و تو ،‌ از اینجا تا آ سموناست 

خیلی عزیزی واسه من ، ولی زمونه بی وفاست 

قسم نخور که روزگار ، به کام ما دو تا نبود 

به هر کی عاشقه بگو ، غم که یکی دو تا نبود                                        

بگو تا وقتی زنده‌ام ، نگاه تو سهم منه

هر جای دنیا که باشی ،‌دلم واست پر میزنه 

برای این در به دری ، تو بهترین گواهمی 

دروغ نگو ، که می دونم همیشه چشم به راهمی

همینطوری نوشتم دیدم جالبه



  



نوشته شده در تاریخ 87/7/17 ساعت 9:28 ص توسط رویا


عشق را شما چگونه تفسیر می کنید؟

یک بار دختری حین صحبت با پسری که عاشقش بود، ازش پرسید چرا دوستم داری؟ واسه چی عاشقمی؟
دلیلشو نمیدونم ...اما واقعا"‌دوست دارم وهیچ دلیلی رو نمی تونی عنوان کنی... پس چطور دوستم داری؟
چطور میتونی بگی عاشقمی؟ من جدا"دلیلشو نمیدونم، اما میتونم بهت ثابت کنم ثابت کنی؟ نه! من میخوام دلیلتو بگی باشه.. باشه!!! میگم........

 چون تو خوشگلی،
صدات گرم و خواستنیه،
,همیشه بهم اهمیت میدی،
دوست داشتنی هستی،
با ملاحظه هستی،
, بخاطر لبخندت،
دختر از جوابهای اون خیلی راضی و قانع شد .
متاسفانه، چند روز بعد، اون دختر تصادف وحشتناکی کرد و به حالت کما رفت.
پسر نامه ای رو کنارش گذاشت با این مضمون
عزیزم، گفتم بخاطر صدای گرمت عاشقتم اما حالا که نمیتونی حرف بزنی، میتونی؟
نه ! پس دیگه نمیتونم عاشقت بمونم.
گفتم بخاطر اهمیت دادن ها و مراقبت کردن هات دوست دارم اما حالا که نمیتونی برام اونجوری باشی، پس منم نمیتونم دوست داشته باشم.
گفتم واسه لبخندات، برای حرکاتت عاشقتم .
اما حالا نه میتونی بخندی نه حرکت کنی پس منم نمیتونم عاشقت باشم.
اگه عشق همیشه یه دلیل میخواد مثل همین الان، پس دیگه برای من دلیلی واسه عاشق تو بودن وجود نداره
عشق دلیل میخواد؟
نه!معلومه که نه!!
پس من هنوز هم عاشقتم
عشق واقعی هیچوقت نمی میره.
این هوس است که کمتر و کمتر میشه و از بین میره .
"عشق خام و ناقص میگه:"من دوست دارم چون بهت نیاز دارم.
"ولی عشق کامل و پخته میگه:"بهت نیاز دارم چون دوست دارم.
"سرنوشت تعیین میکنه که چه شخصی تو زندگیت وارد بشه، اما قلب حکم می کنه که چه شخصی در قلبت بمونه"



  



نوشته شده در تاریخ 87/7/16 ساعت 2:35 ع توسط رویا


اکنون تو با مرگ رفته ای و من
    اینجا تنها به این امید دم میزنم
    که با هر نفس گامی به تو نزدیک تر
    میشوم . این زندگی من است .


  





طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ