بازدید امروز : 4
بازدید دیروز : 33
کل بازدید : 361338
کل یادداشتها ها : 158
مست او بودم و از دنیا بیخبر.
امد و در خلوتم دمساز شد.
گفتگو ها دربین ما اغاز شد.
گفتمش در عشق پا برجاست دل.
درپی عشق تو سرگردان شد دل.
وای ازان عمری که با او شد سپر!
گفت در عشقت وفادارم من!
من ترا دوست میدارم تا ابد.
در سرم عشق او جز سودا نبود.
بحر او جزکس دردل جا نبود.
روزگار؛اما وفا با ما نداشتأ
طاقت خوشبختی ما را نداشت.
پیش پای عشق ما سنگی گذاشت.
بی گمان از مرگ ما پروا نداشت
اخر این قصه هجران بود و بس.
حسرت و رنج فراوان بود و بس.
یار ما از جدایی غم نبود.
برسر پیمان خود محکم نبود.
سهم من ازعشق جز ماتم نبود.
بی خبر پیمان یاری را گسست.
این خبر ناگاه پشتم را شکست.
ذره ذره اب گشتم و کم شدم.
اخر اتش زد دل دیوانه را.
سوخت بی پوا پر پروانه را.
عشق من از من گذشتی خوش گذر.
بعد از این حتی تو اسمم را نبر.
گرچه اب باز رفته باز اید به رود.
ماهی بیچاره اما مرده بود.
خودتم نمیدونی که با من چه کردی؛هر طور خواستی رفتار کردی؛ هر چی خواستی گفتی ؛هر طور دوست داشتی رفتار کردی؛ولی بدون این رسم معرفت و مردونگی نبود.و دل شکستن هنر نیست؛اگه دلی رو بشکنی باید منتظر باشی تا خداوند هم دلت رو بشکنه. چون ادم بی دلیل دلش بشکنه ؛این درست نیست.
خوش باشی
درونم غوغایی برپاست ! گویی کسی تیشه میزند بر وجودم ! قلبم هزاران پاره شده است ... شاید یکی از آن پاره ها نصیبش شود ! ولی او حریص است و محکمتر میکوبد تا تکه ای بزرگتر را نصیب خود کند ! افسوس که با خورد شدن وجودم سرانجام او نیز در درونم میشکند ! آنگاه که من چون آواری بر سر او فرو ریزم ....
ببین که باز مثل این قطره اشک منو در اوردی و دلم رو با این دلسردیت شکستی!!!!!!!!!!!!!
روزی کـه دلـم پیش دلت بود گرو
دستان مـرا سخت فشردی کـه نرو
امروز دلت به دیگری مایل شد
کـفـشـان مـرا جفت نمودی که برو