سفارش تبلیغ
صبا ویژن
وبلاگ شخصی تو و من
   مشخصات مدیر وبلاگ
 
  محمد[2]
 

این وبلاگ , دفترچه خاطراتی است که از تاریخ ششم اردیبهشت 87 افتتاح شده است .

   نویسندگان وبلاگ -گروهی
  پیوند دوستان
 
    آمارو اطلاعات

بازدید امروز : 4
بازدید دیروز : 33
کل بازدید : 361338
کل یادداشتها ها : 158

طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
نوشته شده در تاریخ 87/4/19 ساعت 9:26 ص توسط رویا


خاطره رویا مرد و فراموش شد.

  



نوشته شده در تاریخ 87/4/18 ساعت 10:52 ص توسط رویا


مست او بودم و از دنیا بیخبر.

امد و در خلوتم دمساز شد.

گفتگو ها دربین ما اغاز شد.

گفتمش در عشق پا برجاست دل.

 درپی عشق تو سرگردان شد دل.

وای ازان عمری که با او شد سپر!

گفت در عشقت وفادارم من!

من ترا دوست میدارم تا ابد.

در سرم عشق او جز سودا نبود.

بحر او جزکس دردل جا نبود.

روزگار؛اما وفا با ما نداشتأ

طاقت خوشبختی ما را نداشت.

پیش پای عشق ما سنگی گذاشت.

بی گمان از مرگ ما پروا نداشت

اخر این قصه هجران بود و بس.

حسرت و رنج فراوان بود و بس.

یار ما از جدایی غم نبود.

برسر پیمان خود محکم نبود.

سهم من ازعشق جز ماتم نبود.

بی خبر پیمان یاری را گسست.

این خبر ناگاه پشتم را شکست.

ذره ذره اب گشتم و کم شدم.

اخر اتش زد دل دیوانه را.

سوخت بی پوا پر پروانه را.

عشق من از من گذشتی خوش گذر.

بعد از این حتی تو اسمم را نبر.

گرچه اب باز رفته باز اید به رود.

ماهی بیچاره اما مرده بود.

 

خودتم نمیدونی که با من چه کردی؛هر طور خواستی رفتار کردی؛ هر چی خواستی گفتی ؛هر طور دوست داشتی رفتار کردی؛ولی بدون این رسم معرفت و مردونگی نبود.و دل شکستن هنر نیست؛اگه دلی رو بشکنی باید منتظر باشی تا خداوند هم دلت رو بشکنه. چون ادم بی دلیل دلش بشکنه ؛این درست نیست.

خوش باشی



  



نوشته شده در تاریخ 87/4/16 ساعت 10:0 ص توسط رویا


درونم غوغایی برپاست ! گویی کسی تیشه میزند بر وجودم ! قلبم هزاران پاره شده است ... شاید یکی از آن پاره ها نصیبش شود ! ولی او حریص است و محکمتر میکوبد تا تکه ای بزرگتر را نصیب خود کند ! افسوس که با خورد شدن وجودم سرانجام او نیز در درونم میشکند ! آنگاه که من چون آواری بر سر او فرو ریزم ....

  



  



نوشته شده در تاریخ 87/4/15 ساعت 8:41 ص توسط رویا


 

 فرصتی نمانده ، پاهایم خسته است ، باید رفت ، باید رها شد از حصار تنهایی ، نمیدانم چگونه این چراها در مقابل دیدگانم ریلی به امتداد تمام زندگی ساخته اند ، شبانه آرزوهایم را در ژرف ترین نقطه ی ذهن کابوس زده ام دفن میکنم و با بقچه ی خاکستری خاطراتم راهی شهر رویایی خیال میشوم و از جاده ی پر از ابهام و تردید میگذرم ، گامهای لرزانم سکوت شب را میشکنند و من در برهوت تنهایی خویش به شمارش گامهایم میپردازم ...

 

ببین که باز مثل این قطره اشک منو در اوردی و دلم رو با این دلسردیت شکستی!!!!!!!!!!!!! 

 



  



نوشته شده در تاریخ 87/4/10 ساعت 12:33 ع توسط رویا


روزی کـه دلـم پیش دلت بود گرو
دستان مـرا سخت فشردی کـه نرو
امروز دلت به دیگری مایل شد
کـفـشـان مـرا جفت نمودی که برو

 

 



  





طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ